با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Maternal

məˈtɜrːnl məˈtɜːnl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مادری، مادروار، مادرانه، امی، از مادر
- She looked at her students with maternal affection.
- با محبت مادرانه‌ای به شاگردان خود نگاه می‌کرد.
- My maternal grandfather was named David.
- پدربزرگ مادری من دیوید نام داشت.
- English is their maternal language.
- انگلیسی زبان مادری آنان است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد maternal

  1. adjective motherly
    Synonyms: affectionate, kind, parental, protective, sympathetic
    Antonyms: paternal

ارجاع به لغت maternal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maternal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maternal

لغات نزدیک maternal

پیشنهاد بهبود معانی