با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mayor

ˈmeɪər meə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mayors

معنی و نمونه‌جمله

noun countable B2
شهردار
- The mayor's office is in the city hall.
- دفتر کار شهردار در ساختمان شهرداری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mayor

  1. noun The head of a city government
    Synonyms: lord-mayor, magistrate, borough president, prefect, burgomaster, chairman of a city council, president of a city council, civil administrator, city manager, civil judge, maire (French), Burgermeister (German), city-father

ارجاع به لغت mayor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mayor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mayor

لغات نزدیک mayor

پیشنهاد بهبود معانی