با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉
شرکت در نظرسنجی

    Medial

    ˈmiːdiəl ˈmiːdɪəl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adjective
    میانی، وسطی، مابین، میانه، متوسط
    - a medial organ
    - اندام میان‌تنی
    - the medial "d" in the word "deeded"
    - حرف میانی «d» در واژه‌ی «deeded»
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد medial

    1. adjective At, in, near, or being the center
      Synonyms: center, central, median, mid, middle
    2. adjective Not extreme
      Synonyms: median, central, mean, middle, center, average, intermediate, between, mid, middle-of-the-road, innermost, midway, ordinary

    ارجاع به لغت medial

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «medial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/medial

    لغات نزدیک medial

    پیشنهاد بهبود معانی