امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mediocre

ˌmiːdiˈoʊkər ˌmiːdiˈəʊkə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more mediocre
  • صفت عالی:

    most mediocre

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
حد وسط، متوسط، میان‌حال، وسط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a writer of mediocre talent
- نویسنده‌ای با قریحه‌ی متوسط
- This artist's performance was mediocre.
- بازی این هنرپیشه تعریفی نداشت.
- Her exam grades were mediocre.
- نمرات امتحانی او چندان خوب نبود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mediocre

  1. adjective average, commonplace
    Synonyms:
    characterless colorless common conventional decent dull fair fairish fair to middling humdrum indifferent inferior insignificant intermediate mainstream mean medium middling moderate no great shakes of poor quality ordinary passable pedestrian run-of-the-mill second-rate so-so standard tolerable undistinguished unexceptional uninspired vanilla
    Antonyms:
    exceptional extraordinary inferior superior unusual

ارجاع به لغت mediocre

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mediocre» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mediocre

لغات نزدیک mediocre

پیشنهاد بهبود معانی