امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Meeting

ˈmiːtɪŋ ˈmiːtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    met
  • شکل سوم:

    met
  • سوم‌شخص مفرد:

    meets
  • شکل جمع:

    meetings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
جلسه، نشست، انجمن، ملاقات، میتینگ، اجتماع، تلاقی، همایش، تظاهرات، تجمع انجمن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the meeting of those two leaders
- دیدار آن دو رهبر
- This was their first meeting.
- این اولین دیدار آن‌ها بود.
- I could not attend the meeting.
- نتوانستم در جلسه حضور یابم.
- the meeting of two great rivers
- تلاقی دو رودخانه‌ی بزرگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد meeting

  1. noun gathering, conference
    Synonyms:
    affair assemblage assembly assignation audience bunch call cattle call company competition conclave concourse concursion confab conflict confrontation congregation congress contest convention convocation date encounter engagement gang get-together huddle introduction meet one on one parley powwow rally rendezvous reunion session showdown talk tryst turnout
  1. noun convergence, intersection
    Synonyms:
    abutment agreement apposition concourse confluence conjunction connection contact crossing joining junction juxtaposition unification union
    Antonyms:
    division separation

Idioms

ارجاع به لغت meeting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meeting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/meeting

لغات نزدیک meeting

پیشنهاد بهبود معانی