با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Microwave

ˈmaɪkrəweɪv ˈmaɪkrəweɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    microwaved
  • شکل سوم:

    microwaved
  • سوم شخص مفرد:

    microwaves
  • وجه وصفی حال:

    microwaving
  • شکل جمع:

    microwaves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
غذا و آشپزی میکرو ویو، ماکروفر
- I'll heat it up in the microwave.
- من آن‌را در مایکروویو گرم می‌کنم.
- Reheat the soup in the microwave.
- سوپ را دوباره در مایکروویو گرم کنید.
noun countable
که موج، موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی، ریز موج
- I cook my food in a microwave.
- من خوراکم را در مایکروفر می‌پزم.
- This meat can be either fried or microwaved.
- این گوشت را می‌توان یا سرخ کرد و یا در مایکروویو پخت.
verb - transitive
غذا و آشپزی با خوراک پز موجی پختن، (خوراک را) در مایکروویو پختن
- Never microwave egg in the shell.
- هرگز تخم‌مرغ را با پوسته در مایکروویو نپزید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد microwave

  1. verb cook
    Synonyms: bake, heat, melt, nuke, warm up, zap

ارجاع به لغت microwave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «microwave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/microwave

لغات نزدیک microwave

پیشنهاد بهبود معانی