با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Milling

American: ˈmɪlɪŋ British: ˈmɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    milled
  • شکل سوم:

    milled
  • سوم شخص مفرد:

    mills

معنی

noun
جنب‌وجوش، عمل آسیاب کردن، آرد‌سازی، زنجیره سکه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد milling

  1. verb To break up into tiny particles
    Synonyms: pulverizing, powdering, grinding, granulating, transforming, thrashing, shaping, crushing, roaming, polishing, finishing, fighting, dressing, boxing, braying, beating

ارجاع به لغت milling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «milling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/milling

لغات نزدیک milling

پیشنهاد بهبود معانی