امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Minority

məˈnɔː- / / məˈnɑː- maɪˈnɒrəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    minorities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
اقلیت، اقلیت مذهبی (یا نژادی یا ملی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- the minority party
- حزب اقلیت
- a small minority of voters
- اقلیت کوچکی از رأی‌دهندگان
- a minority of households have running water.
- تعداد قلیلی از خانواده‌ها آب لوله‌کشی دارند.
- they do not respect the rights of religious minorities.
- آنان حقوق اقلیت‌های مذهبی را محترم نمی‌شمارند.
noun
خردسالی، عدم بلوغ، صغر، کهادی، کهتری
- he is past the age of minority.
- او از سن بلوغ گذشته است (بالغ شده است).
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد minority

  1. noun An outnumbered group
    Synonyms:
    opposition less than half the outvoted the-few the outnumbered the losing side splinter-group the outs
  1. noun The time before one is of legal age
    Synonyms:
    nonage youth immaturity adolescence childhood group infancy pupilage
    Antonyms:
    majority

Collocations

  • minority groups

    اقلیت‌ها (مذهبی یا نژادی و غیره)

ارجاع به لغت minority

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «minority» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/minority

لغات نزدیک minority

پیشنهاد بهبود معانی