امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mired

maɪrd maɪəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
گرفتار، در گل فرورفته، غرق در منجلاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mired

  1. verb Soil with mud, muck, or mire
    Synonyms:
    mudded mucked tangled slushed entangled swamped stalled muddied sloughed oozed embroiled delayed defined bemired
  1. adjective Entangled or hindered as if e.g. in mire
    Synonyms:
    involved

ارجاع به لغت mired

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mired» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mired

لغات نزدیک mired

پیشنهاد بهبود معانی