با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mired

maɪrd maɪəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
گرفتار، در گل فرورفته، غرق در منجلاب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mired

  1. verb Soil with mud, muck, or mire
    Synonyms: mudded, mucked, tangled, slushed, entangled, swamped, stalled, muddied, sloughed, oozed, embroiled, delayed, defined, bemired
  2. adjective Entangled or hindered as if e.g. in mire
    Synonyms: involved

ارجاع به لغت mired

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mired» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mired

لغات نزدیک mired

پیشنهاد بهبود معانی