با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mislay

ˌmɪsˈleɪ ˌmɪsˈleɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adverb
گم کردن، جا گذاشتن (چیزی)
- I must have mislaid my key; I can't find it.
- لابد کلیدم را در جای عوضی گذاشته‌ام؛ نمی‌توانم آن را بیابم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mislay

  1. verb To be unable to find
    Synonyms: misplace, lose, displace, disorder, disarrange, mislocate

ارجاع به لغت mislay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mislay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mislay

لغات نزدیک mislay

پیشنهاد بهبود معانی