امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mismanage

ˌmɪsˈmænɪdʒ ˌmɪsˈmænɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mismanaged
  • شکل سوم:

    mismanaged
  • سوم‌شخص مفرد:

    mismanages
  • وجه وصفی حال:

    mismanaging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بد اداره کردن، بد گرداندن، بد مدیریت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The coach mismanaged the team, resulting in a loss of morale among the players.
- مربی تیم را بد مدیریت کرد و در نتیجه باعث از بین رفتن روحیه‌ی بازیکنان شد.
- The teacher mismanaged the classroom, leading to a chaotic learning environment.
- معلم کلاس درس را بد می‌گرداند که منجر به شکل‌گیری محیط یادگیری آشفته‌ای شد.
- The new manager mismanaged the company's finances.
- مدیر جدید منابع مالی شرکت را بد اداره کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mismanage

  1. verb mess up
    Synonyms:
    abuse be incompetent be inefficient blow blunder botch bungle confound err flub foul up fumble goof goof up gum up harm make a hash of make a mess of maladminister misapply misconduct misdirect misemploy misgovern mistreat misuse muff overlook pervert prostitute put foot in screw up shoot oneself in foot
    Antonyms:
    handle manage

ارجاع به لغت mismanage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mismanage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mismanage

لغات نزدیک mismanage

پیشنهاد بهبود معانی