امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Misplace

    ˌmɪsˈpleɪs ˌmɪsˈpleɪs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      misplaced

    • شکل سوم:

      misplaced

    • سوم‌شخص مفرد:

      misplaces

    • وجه وصفی حال:

      misplacing

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive C2
    در جای عوضی گذاشتن، گم کردن، جا گذاشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - I misplaced my watch and could not find it.
    - ساعتم را در جای خودش نگذاشتم و (لذا) نمی‌توانستم آن را پیدا کنم.
    - Misplaced trust.
    - اعتماد به کسی که استحقاق آن را ندارد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد misplace

    1. verb lose; be unable to find
      Synonyms: be unable to lay hands on, confuse, disarrange, dishevel, disorder, disorganize, displace, disturb, forget whereabouts of, lose track of, misfile, mislay, miss, mix, muss, place unwisely, place wrongly, put in wrong place, remove, scatter, unsettle
      Antonyms: find

    لغات هم‌خانواده misplace

    ارجاع به لغت misplace

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «misplace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/misplace

    لغات نزدیک misplace

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند