با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Molt

moʊlt məʊlt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    molted
  • شکل سوم:

    molted
  • سوم شخص مفرد:

    molts
  • وجه وصفی حال:

    molting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive noun
(جانورانی مانند مار) پوست انداختن، (پرندگان) تولک رفتن، پر ریختن، (جانوران شاخدار) شاخ انداختن، مو ریختن
- Birds molt once or twice a year.
- پرندگان سالی یک یا دو بار پر می‌ریزند.
verb - intransitive verb - transitive noun
پوست اندازی، تولک، پرریزی، موریزی، شاخ ریزی، کریچ
verb - intransitive verb - transitive noun
شاخ یا پر یا پوست انداخته شده
- I found a snake molt.
- من یک پوست مار پیدا کردم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد molt

  1. verb shed
    Synonyms: cast off, decorticate, doff, exuviate, peel, pull off, slough, take off

ارجاع به لغت molt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «molt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/molt

لغات نزدیک molt

پیشنهاد بهبود معانی