امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Monitoring

American: ˈmɑːnətərɪŋ British: ˈmɒnɪtərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    monitored
  • شکل سوم:

    monitored
  • سوم‌شخص مفرد:

    monitors

معنی

C1
دیده‌بانی، ره‌گیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد monitoring

  1. verb Keep tabs on; keep an eye on; keep under surveillance
    Synonyms: watching, controlling, supervising, tracking, surveying, policing, observing, guarding, checking
    Antonyms: forgetting, neglecting, ignoring

ارجاع به لغت monitoring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «monitoring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/monitoring

لغات نزدیک monitoring

پیشنهاد بهبود معانی