با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mostly

ˈmoʊstli ˈməʊstli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1
بیشتر، اساسا، غالبا، عمدتا، اکثرا، اغلب
- I mostly prefer to stay home on weekends.
- آخر هفته‌ها بیشتر ترجیح می‌دهم در خانه بمانم.
- The students in the class were mostly well-behaved.
- دانش‌آموزان در کلاس غالبا خوش‌رفتار بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mostly

  1. adverb generally, mainly
    Synonyms: above all, almost entirely, as a rule, chiefly, customarily, essentially, for the most part, frequently, in many instances, largely, many times, most often, often, on the whole, overall, particularly, predominantly, primarily, principally, regularly, usually

ارجاع به لغت mostly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mostly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mostly

لغات نزدیک mostly

پیشنهاد بهبود معانی