امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mountain

ˈmaʊntn ˈmaʊntɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mountains

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
کوه، (به‌صورت جمع) کوهستان، کوهستانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a Chain of mountains (a mountain chain)
- سلسله جبال، کوه زنجیر
- Zagros Mountains
- کوه‌های زاگرس
- The store contained a mountain of ammunitions.
- انبار حاوی کوهی از مهمات بود.
- I have a mountain of work to do.
- یک دنیا کار دارم.
- His father has a mountain of money.
- پدرش به اندازه‌ی یک کوه پول دارد.
- a mountain village
- دهکده‌ی کوهستانی
- a mountain goat
- بز کوهی
- a mountain stream
- جویبار کوهستانی
- He is a mountain of a man.
- او مرد کوه‌پیکری است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mountain

  1. noun very large hill
    Synonyms:
    abundance alp bank bluff butte cliff crag dome drift elevation eminence glob heap height hump mass mesa mound mount palisade peak pike pile precipice pyramid range ridge shock sierra stack ton tor volcano
    Antonyms:
    crevasse valley

Collocations

ارجاع به لغت mountain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mountain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mountain

لغات نزدیک mountain

پیشنهاد بهبود معانی