با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mouthful

ˈmaʊθfʊl ˈmaʊθfʊl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
لقمه، دهن‌پر، مقدار
- He was submerged and got a mouthful of seawater.
- او زیر آب رفت و یک قلپ آب دریا را فرو داد.
- He only took a mouthful.
- او فقط یک لقمه خورد.
- His name is quite a mouthful.
- تلفظ نام او دشوار است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mouthful

  1. noun A small portion of food
    Synonyms: morsel, bit, crumb, piece, bite, polysyllabism
  2. noun A small amount eaten or drunk
    Synonyms: portion, piece, taste, morsel
  3. adjective
    Synonyms: gulp, portion

Idioms

ارجاع به لغت mouthful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mouthful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mouthful

لغات نزدیک mouthful

پیشنهاد بهبود معانی