با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Muff

mʌf mʌf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    muffed
  • شکل سوم:

    muffed
  • سوم شخص مفرد:

    muffs
  • وجه وصفی حال:

    muffing
  • شکل جمع:

    muffs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
دست‌پوش، دست‌گرم‌کن (دستکش لوله‌مانند از پشم یا خز که دو دست را از دو طرف داخل آن می‌کنند)
- She wrapped her hands in the muff.
- دست‌هایش را در دست‌پوش حلقه کرد.
- The muff was made of soft fur.
- دست‌گرم‌کن از خز نرمی درست شده بود.
verb - intransitive verb - transitive informal
از دست دادن (فرصت)، گند زدن، خراب کردن، بد انجام دادن، خیطی بالا آوردن
- I had a wonderful opportunity, but I muffed it.
- فرصت بسیار خوبی داشتم ولی آن را از دست دادم.
- He muffed that job interview by showing up late and unprepared.
- او آن مصاحبه‌ی شغلی را با دیر حاضر شدن و ناآمادگی خراب کرد.
verb - intransitive verb - transitive
ورزش از دست دادن (توپ)، توپ را از دست دادن
- The player tried to make the catch, but he ended up muffing it.
- بازیکن سعی کرد توپ را بگیرد اما در نهایت آن را از دست داد.
- He tried to catch the ball, but he muffed it.
- او سعی کرد توپ را بگیرد اما آن را آن را از دست داد.
noun verb - transitive adverb
دست‌پوش، دست گرم کن، بد بازیکن، ناشی، خیطی بالا آوردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muff

  1. verb bungle
    Synonyms: blunder, boggle, botch, choke, drop the ball, err, flub, foul up, fumble, goof up, make a mess of, mess up, miscalculate, mishandle, mismanage, screw up, slip

ارجاع به لغت muff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muff

لغات نزدیک muff

پیشنهاد بهبود معانی