Mumble

ˈmʌmbl ˈmʌmbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mumbled
  • شکل سوم:

    mumbled
  • سوم‌شخص مفرد:

    mumbles
  • وجه وصفی حال:

    mumbling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb B2
زیر لب سخن گفتن، من‌من کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- he took my hand and mumbled, "don't worry, our turn will come too"
- دستم را گرفت و زیرلبی گفت: « غصه نخور، نوبت ما هم خواهد رسید.»
- Stop mumbling and say what you want!
- من‌من نکن و بگو چه می‌خواهی!
- I didn't understand his mumbles.
- سخنان زیر لبی او را نفهمیدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mumble

  1. verb say low and inarticulately
    Synonyms: grumble, maunder, murmur, mutter, ramble, rumble, say to oneself, speak, stammer, stutter, swallow, talk, utter, verbalize, vocalize, voice, whimper, whine, whisper
    Antonyms: speak clearly

ارجاع به لغت mumble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mumble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mumble

لغات نزدیک mumble

پیشنهاد بهبود معانی