امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mute

mjuːt mjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    muted
  • شکل سوم:

    muted
  • وجه وصفی حال:

    muting
  • شکل جمع:

    mutes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌صدا، ساکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Throughout the meeting she remained mute.
- از ابتدا تا انتهای جلسه ساکت ماند.
- The boss has remained mute.
- رئیس بی‌صدا مانده است.
adjective noun countable
قدیمی لال (شخص) (توهین‌آمیز)
- the school for the mute
- مدرسه‌ی لال‌ها
- This child is both deaf and mute.
- این کودک هم کر و هم لال است.
noun countable
موسیقی صداکم‌کن، سوردین (دستگاهی برای کم کردن صدا و تغییر و جلوه‌ی رنگ صدا)
- The pianist adjusted the mute.
- نوازنده‌ی پیانو صداکم‌کن را تنظیم کرد.
- The trumpet player inserted the mute into the instrument.
- نوازنده‌ی ترومپت سوردین را داخل ساز گذاشت.
noun countable
دکمه‌ی قطع صدا (روی دستگاه الکترونیکی)
- The TV remote has a mute.
- کنترل تلویزیون قطع صدا دارد.
- Press the mute to silence the phone during the meeting.
- برای بی‌صدا کردن تلفن در طول جلسه، دکمه‌ی قطع صدا را فشار دهید.
verb - transitive
بی‌صدا کردن، کم‌صدا کردن
- Double glazing muted the noise of the traffic.
- شیشه‌ی دوجداره صدای ترافیک را کم کرد.
- The teacher asked the students to mute their cell phones during the exam.
- معلم از دانش‌آموزان خواست که هنگام امتحان تلفن همراه خود را بی‌صدا کنند.
verb - transitive
موسیقی بی‌صدا کردن، کم‌صدا کردن (با استفاده از صداکم‌کن)
- She muted the piano.
- پیانو را بی‌صدا کرد.
- I always mute my trumpet when practicing in my apartment.
- همیشه وقتی در آپارتمانم تمرین می‌کنم، ترومپتم را کم‌صدا می‌کنم.
verb - transitive
بی‌صدا کردن (در شبکه‌های اجتماعی) (به‌طوری‌که بدون حذف کردن از فهرست دنبال‌شوندگان پست‌های شخص به طرف مقابل نشان داده نشود)
- She decided to mute her ex-boyfriend's posts.
- تصمیم گرفت پست‌های دوست‌پسر سابقش را بی‌صدا کند.
- I had to mute my friend's posts on social media.
- مجبور شدم پست‌های دوستم در شبکه‌های اجتماعی را بی‌صدا کنم.
adjective
زبان‌شناسی (آواشناسی) غیرملفوظ
- The letter "e" in "mouse" is mute.
- حرف e در mouse غیرملفوظ است.
- The mute "k" in "knock" is silent.
- k در knock غیرملفوظ است.
noun
زبان‌شناسی (آواشناسی) صامت انسدادی
- The letter 'm' is an example of a mute in the English language.
- حرف m نمونه‌ای از صامت انسدادی در زبان انگلیسی است.
- For some learners, producing the mute correctly can be quite difficult.
- برای برخی از زبان‌آموزان، تولید صامت انسدادی به‌طور درست می‌تواند بسیار دشوار باشد.
verb - transitive
کاستن (از شدت چیزی)
- They muted the protests.
- از اعتراضات کاستند.
- Reno muted criticism by taking responsibility for the decision.
- رنو با قبول مسئولیت آن تصمیم از شدت انتقادات کاست.
verb - intransitive
جانورشناسی عمل دفع را انجام دادن (پرندگان)
- Some bird species mute multiple times a day.
- برخی از گونه‌های پرندگان چندین بار در روز عمل دفع را انجام می‌دهند.
- The bird's ability to mute is essential for its health.
- توانایی پرنده برای انجام دادن عمل دفع برای سلامتی آن ضروری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mute

  1. adjective unable to speak
    Synonyms: aphasiac, aphasic, aphonic, muffled, mum, quiet, silenced, silent, speechless, tongueless, tongue-tied, unexpressed, unpronounced, unsounded, unspeaking, unspoken, voiceless, wordless
    Antonyms: articulate, speaking, vocal
  2. verb muffle, tone down sound
    Synonyms: benumb, bottle up, cork up, dampen, deaden, decrease the volume, drown, gag, hush, keep it down, lower, moderate, muzzle, pipe down, put damper on, put the lid on, reduce, silence, soften, soft-pedal, subdue, turn down
    Antonyms: articulate, speak, voice

Collocations

  • stand mute

    از اعلام گناه یا بی‌گناهی خود خودداری کردن

ارجاع به لغت mute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mute

لغات نزدیک mute

پیشنهاد بهبود معانی