امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Nap

næp næp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    napped
  • شکل سوم:

    napped
  • سوم‌شخص مفرد:

    naps
  • وجه وصفی حال:

    napping
  • شکل جمع:

    naps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
چرت، خواب نیمروز، قیلوله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I need to take a nap after a long day at work.
- بعد از یک روز کاری طولانی نیاز دارم چرت بزنم.
- I want to take a nap on the couch.
- می‌خواهم یک چرت روی کاناپه بزنم.
- to take a nap
- به خواب کوتاه فرو رفتن
noun countable
(پارچه، پتو، فرش و غیره) خواب، پرز
- hills with a nap of green grass
- تپه‌ها با پوشش پرزمانندی از علف سبز
verb - intransitive
چرت زدن، کوتاه خوابیدن
- He used to nap in front of the TV.
- او عادت داشت جلوی تلویزیون چرت بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nap

  1. noun short, light sleep
    Synonyms:
    break catnap doze few z’s forty winks interlude intermission microsleep nod pause respite rest shuteye siesta snooze spot
  1. noun grain of material
    Synonyms:
    down feel fiber grit outside pile roughness shag smoothness surface tooth wale warp weave weft woof
  1. verb take a short, light sleep
    Synonyms:
    catch forty winks catnap doze drop off drowse get some shut-eye grab some z’s nod nod off rack relax rest sleep snooze take a siesta take a snooze

ارجاع به لغت nap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nap

لغات نزدیک nap

پیشنهاد بهبود معانی