امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Narrow

ˈneroʊ ˈnærəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    narrowed
  • شکل سوم:

    narrowed
  • سوم‌شخص مفرد:

    narrows
  • وجه وصفی حال:

    narrowing
  • صفت تفضیلی:

    narrower
  • صفت عالی:

    narrowest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
تنگ، کم‌پهنا، باریک، دراز و باریک، محدود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a narrow road
- راه باریک
- a narrow river
- رود کم عرض
- The garden gate was too narrow for cars to pass.
- در باغ برای عبور ماشین‌ها به اندازه‌ی کافی عریض نبود.
- narrow sidewalks
- پیاده‌روهای باریک
- narrow alleys
- کوچه‌های تنگ
- narrow hipped
- لاغر سرین، لاغر میان
- narrow natural resources
- منابع طبیعی محدود
- In a narrower sense, history is a record of human events.
- به معنی محدودتری، تاریخ عبارت‌است‌از: ثبت رویدادهای بشری.
- narrow bounds
- مرزهای ناگسترده، محدودیت های زیاد
- a narrow income
- درآمد قلیل
- a narrow majority
- اکثریت کم
- narrow individual
- آدم کوته‌بین
- a narrow mind
- مغز متحجر
- a narrow inspection
- بررسی دقیق
- a narrow interpretation of the law
- تفسیر باریک‌بینانه‌ای از قانون
- a narrow escape
- فرار نزدیک به گرفتاری (یا خطر)
- Verrazano Narrows
- دریای باریک ورازانو (در نیویورک)
- a narrow market
- بازار کساد
- a narrow price range
- قیمت‌هایی که دامنه‌ی نوسان آن‌ها کم است
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
باریک کردن، محدود کردن
- Over the many years, he narrowed his views on education.
- در طی سالیان دراز عقاید خود را درباره‌ی آموزش‌وپرورش محدود کرد.
- to narrow an argument
- بحثی را محدود و منحصر کردن
- After a week of interviews, the list of candidates for the job was narrowed down to five.
- پس از یک هفته مصاحبه فهرست نامزدهای آن شغل به پنج نفر تقلیل داده شد.
verb - intransitive
باریک شدن
- Here the river narrows.
- در اینجا رودخانه باریک می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد narrow

  1. adjective confined, restricted
    Synonyms: attenuated, circumscribed, close, compressed, confining, constricted, contracted, cramped, definite, determinate, exclusive, exiguous, fine, fixed, incapacious, limited, linear, meager, near, paltry, pent, pinched, precarious, precise, scant, scanty, select, set, shrunken, slender, slim, small, spare, strait, taper, tapered, tapering, thin, threadlike, tight
    Antonyms: broad, generous, liberal, unconfined, unrestricted, wide
  2. adjective intolerant, small-minded
    Synonyms: biased, bigoted, conservative, conventional, dogmatic, hidebound, illiberal, inexorable, inflexible, narrow-minded, obdurate, parochial, partial, prejudiced, reactionary
    Antonyms: accepting, broad-minded, liberal, tolerant
  3. adjective cheap, stingy
    Synonyms: avaricious, close, mean, mercenary, scrimpy, tight, ungenerous
    Antonyms: generous, spendthrift, wasting
  4. verb reduce, simplify
    Synonyms: circumscribe, constrict, contract, diminish, limit, taper, tighten
    Antonyms: broaden, complicate, expand, increase, intensify

Phrasal verbs

  • narrow down

    منحصر کردن، محدود کردن

Collocations

  • the narrows

    نام تنگ دریایی که جزیره‌ی لانگ ایلند را از جزیره‌ی ستاتن ایلند جدا می‌کند (ایالت نیویورک - امریکا)

ارجاع به لغت narrow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «narrow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/narrow

لغات نزدیک narrow

پیشنهاد بهبود معانی