با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Nice

naɪs naɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    nicer
  • صفت عالی:

    nicest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
دقیق، ظریف، لطیف، حساس، مویین، پر ظرافت، (شخص یا ابزار) پردقت، پرمهارت، موی بین، موی سنج، آگاه به تفاوت های اندک، ریزسنج، باریک بین، موشکاف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a very nice distinction
- تمایز بسیار پرظرافت
- a nice distinction between two meanings of a word
- تمایز دقیق میان دو معنی یک واژه
- a nice point of law
- نکته‌ی ظریف حقوقی
- a nice problem
- مسئله‌ی حساس
- nice measurements with special instruments
- اندازه‌گیری‌های مو‌شکافانه با ابزار ویژه
- nice judgement
- داوری پردقت
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
(واژه‌ی کلی که برای بیان خشنودی به کار می‌رود) خوشایند، متوافق، جذاب، گیرا، قشنگ، نازنین، مؤدب، ملاحظه کار، متواضع، باادب، با معرفت، محترم، متعارف، طبق رسوم و سنت‌ها، با خوش سلیقگی، خوب، عالی، معرکه
- She likes her tea nice and hot.
- او دوست دارد که چای، حسابی گرم باشد.
- a nice day
- یک روز خوب
- It was nice of you to come.
- لطف کردید تشریف آوردید.
- nice weather
- هوای خوب
- This soup tastes very nice.
- این سوپ خیلی خوشمزه است.
- the nice dishes at the party
- خوراکهای خوب در مهمانی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
(رفتار و اخلاق) پرملاحظه، محتاط و پیش اندیش، با وجدان، نجیب، آدم خوب
- He is nice about his diet.
- او درباره‌ی رژیم خوراکی خود وسواس دارد.
- Nice girls do not go there alone.
- دخترهای نجیب تنها آنجا نمی‌روند.
adjective
مشکل پسند، دیرخشنود، با فرهنگ، فرهیخته
- She is too nice about her clothes.
- در لباس خیلی مشکل‌پسند است.
adjective
(مهجور) نادان، احمق، ابله
adjective
(مهجور) خجالتی، کمرو، پرناز
(عامیانه) به طور خوشایند، به خوبی (کنایه وار) بد، ناخوشایند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nice

  1. adjective likable, agreeable
    Synonyms: admirable, amiable, approved, attractive, becoming, charming, commendable, considerate, copacetic, cordial, courteous, decorous, delightful, ducky, fair, favorable, fine and dandy, friendly, genial, gentle, good, gracious, helpful, ingratiating, inviting, kind, kindly, lovely, nifty, obliging, okay, peachy, pleasant, pleasurable, polite, prepossessing, seemly, simpatico, superior, swell, unpresumptuous, welcome, well-mannered, winning, winsome
    Antonyms: bad, disagreeable, horrible, nasty, repulsive, unlikable, unpleasant
  2. adjective precise, neat, refined
    Synonyms: accurate, becoming, befitting, careful, choosy, conforming, correct, critical, cultured, dainty, decent, delicate, discerning, discriminating, distinguishing, exact, exacting, fastidious, fine, finespun, finical, finicking, finicky, fussy, genteel, hairsplitting, meticulous, minute, particular, persnickety, picky, proper, respectable, right, rigorous, scrupulous, seemly, squeamish, strict, subtle, tidy, trim, trivial, virtuous, well-bred
    Antonyms: disordered, imprecise, unmannerly, unrefined

Collocations

  • be nice to someone

    با کسی خوش‌رفتاری‌کردن، روی خوش نشان‌دادن، لطف‌داشتن

Idioms

  • nice and

    (عامیانه) کاملاً، به‌طور خوشایند، به‌خوبی

ارجاع به لغت nice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nice

لغات نزدیک nice

پیشنهاد بهبود معانی