با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Now

naʊ naʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb conjunction A1
حالا، اکنون، فعلاً، در این لحظه، هان، اینک
- He is busy now.
- او اکنون سرش شلوغ است.
- He is now writing a new book.
- حالا دارد یک کتاب تازه می‌نویسد.
- Now is the time to decide.
- اکنون هنگام تصمیم‌گیری است.
- I feel all right now.
- حالا حالم خوب است.
- Can I open the window now?
- آیا حق دارم حالا پنجره را بازکنم؟
- He left just now.
- او هم اکنون رفت.
- We were talking of you just now!
- همین الان داشتیم حرف تو را می‌زدیم!
- Now hear this!
- حالا گوش بده!
- Now don't make me angry!
- دیگه منو کلافه نکن!
- Now be a good boy and do as I tell you!
- دیگه پسر خوبی باش و هرچه می‌گم انجام بده!
- Now this central nerve can be seen in all the vertebrates we have examined.
- خاطر‌نشان می‌شود که این عصب مرکزی در کلیه‌ی مهره‌دارانی که مورد آزمایش قرار دادیم،دیده می‌شود.
- Now, in my opinion, this point of view is false.
- باید متذکر شوم که این دیدگاه از نظر من مردود است.
- he is changeable, now happy, now sad
- او دمدمی است؛ گاهی شاد و گاهی غمگین
- The scenery along the road was beautiful, now green an lush, now dry and bare.
- مناظر میان راه زیبا بودند: برخی سرسبز و خرم و برخی خشک و لخت.
- The people now decided to choose him as leader.
- آنگاه مردم تصمیم گرفتند او را به رهبری برگزینند.
- Now they put the passengers in lifeboats.
- آنگاه مسافران را سوار قایق‌های نجات کردند.
- a good many years ago now, when I was a college student
- سالها پیش از این، وقتی که دانشجو بودم
- This tower has stood for several centuries now.
- این برج از چندین قرن پیش از این برپا بوده است.
- Now that you are ready we can go.
- حالا که آماده‌ای می‌توانیم برویم.
- Now he is better, he can go back to school.
- اکنون که حالش بهتر است، می‌تواند به مدرسه باز گردد.
- the now point of view
- دیدگاه متداول
- He is more interested in the now than in the future.
- او به حال بیشتر توجه دارد تابه آینده.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد now

  1. adverb presently
    Synonyms: any more, at once, at the moment, at this moment, at this time, away, directly, first off, forthwith, here and now, immediately, in a minute, in a moment, in nothing flat, instanter, instantly, just now, like now, momentarily, nowadays, on the double, PDQ, promptly, pronto, right away, right now, soon, straightaway, these days, this day, today
    Antonyms: future, later, past

Collocations

  • right now

    هم‌اکنون، درست همین حالا، الان

    همین حالا

Idioms

  • now and then

    گاهی، گهگاه، گاه‌وبیگاه، برخی اوقات، هرازگاهی

  • now you see it, now you don't

    حالا آن را می‌بینی و سپس آن را نمی‌بینی، یک‌دفعه غیبش می‌زند

ارجاع به لغت now

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «now» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/now

لغات نزدیک now

پیشنهاد بهبود معانی