امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Observant

əbˈzɜrːvnt əbˈzɜːvnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more observant
  • صفت عالی:

    most observant

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
مراعات‌کننده، مراقب، هوشیار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- observant of the rules of etiquette
- پایبند آداب معاشرت
- He is so observant that he does not miss the tiniest details.
- او آن‌قدر دقیق است که کوچک‌ترین جزئیات را هم نادیده نمی‌گیرد.
- An observant passerby noticed the fire and awakened the inhabitants of the house.
- عابری هوشیار متوجه آتش‌سوزی شد و اهل خانه را بیدار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد observant

  1. adjective alert, watchful
    Synonyms:
    advertent alive attentive bright clear-sighted comprehending considering contemplating correct deducing detecting discerning discovering discriminating eager eagle-eyed heedful intelligent intentive interested keen mindful not missing a trick obedient observative on one’s toes on the ball penetrating perceptive questioning quick regardful searching sensitive sharp sharp-eyed surveying understanding vigilant wide-awake
    Antonyms:
    careless inattentive indifferent thoughtless unaware unmindful unobservant unwatchful

ارجاع به لغت observant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «observant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/observant

لغات نزدیک observant

پیشنهاد بهبود معانی