امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Obvious

ˈɑːbviəs ˈɒbviəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more obvious
  • صفت عالی:

    most obvious

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
آشکار، هویدا، معلوم، واضح، بدیهی، مرئی، مشهود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- His yawning made it obvious that he was not interested.
- خمیازه‌ی او آشکار کرد که علاقه‌مند نیست.
- His jealousy was obvious.
- حسادت او آشکار بود.
- She is obviously tired.
- او به‌طور آشکاری خسته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obvious

  1. adjective apparent, understandable
    Synonyms:
    accessible barefaced bright clear clear as a bell conclusive conspicuous discernible distinct distinguishable evident explicit exposed glaring indisputable in evidence lucid manifest noticeable observable open overt palpable patent perceivable perceptible plain precise prominent pronounced public recognizable self-evident self-explanatory standing out straightforward transparent unconcealed undeniable undisguised unmistakable unsubtle visible
    Antonyms:
    ambiguous indefinite obscure unclear vague

لغات هم‌خانواده obvious

  • adjective
    obvious

ارجاع به لغت obvious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obvious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obvious

لغات نزدیک obvious

پیشنهاد بهبود معانی