امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Off And On

American: ˈɒfəndˈɑːn British: ɒfəndɒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb
هرازگاهی، گاه‌وبیگاه، به‌طور متناوب، بعضی‌اوقات، نامنظم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He worked off and on as a bicycle messenger, but he never found permanent work.
- هرازگاهی به‌عنوانِ پیک دوچرخه کار می‌کرد، اما هیچ‌وقت کار دائمی پیدا نکرد.
- She’s been taking drugs off and on since she was 16.
- از ۱۶ سالگی، به‌طور متناوب، مواد مخدر مصرف می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد off and on

  1. adverb intermittently
    Synonyms:
    alternately at intervals at times every once in a while every so often fluctuating from time to time irregularly now and then occasionally once in a while on occasion sometimes sporadically vacillating variably
  1. adverb every once in a while
    Synonyms:
    alternately at irregular intervals fluctuating hardly infrequently intermittent irregularly not often off and on on and off scarcely sometimes sporadically vacillating variable very seldom when the mood strikes

ارجاع به لغت off and on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «off and on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/off-and-on

لغات نزدیک off and on

پیشنهاد بهبود معانی