امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Oily

ˈɔɪli ˈɔɪli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    oilier
  • صفت عالی:

    oiliest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چرب، روغنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an oily substance
- ماده‌ی روغن‌گونه
- This soup is too oily.
- این سوپ خیلی چرب است.
- Her skin is oily.
- پوست او چرب است.
- Don't touch the walls with your oily fingers!
- با انگشتان روغنی به دیوارها دست نزن!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oily

  1. adjective fatty, greasy
    Synonyms:
    adipose buttery creamy lardy lubricant lubricative lubricous lustrous oiled oil-soaked oleaginous polished rich saponaceous sleek slippery smeary smooth soapy soothing swimming unctuous waxy
    Antonyms:
    dry
  1. adjective flattering
    Synonyms:
    bland cajoling coaxing compliant fulsome glib gushing hypocritical ingratiating insinuating obsequious plausible servile slick smarmy smooth smooth-tongued suave supple unctuous
    Antonyms:
    hateful

ارجاع به لغت oily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oily

لغات نزدیک oily

پیشنهاد بهبود معانی