با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

On The Ball

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

idiom C1
هوشیار، حواس‌جمع، تیز و بُز
- I couldn't sleep well last night, so am not on the ball today.
- دیشب نتوانستم خوب بخوابم و امروز خیلی حواس‌جمع نیستم.
- His ability to solve problems quickly shows that he's truly on the ball.
- توانایی او در حل سریع مشکلات نشان می‌دهد که او واقعاً زرنگ و حواس‌جمع است.
- To manage a project effectively, you must be on the ball and anticipate challenges.
- برای مدیریت مؤثر پروژه، باید هوشیار باشی و چالش‌ها را پیش‌بینی کنی.
ورزش صاحب توپ بودن، در دست داشتن توپ (بسکتبال و فوتبال آمریکایی)، زیر پا داشتن توپ (فوتبال)
- Press the player on the ball!
- بازیکن صاحب توپ را پرس کنید!
- Cristiano Ronaldo looks really comfortable when he's on the ball.
- وقتی توپ زیر پای کریستیانو رونالدو است، او واقعاً بااعتمادبه‌نفس به‌نظر می‌رسد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد on the ball

  1. idiom Knowledgeable and competent, attentive, understanding the situation well, alert, quick to understand and react to things

ارجاع به لغت on the ball

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on the ball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on-the-ball

لغات نزدیک on the ball

پیشنهاد بهبود معانی