امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

On The Blink

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective idiom
(دستگاه و وسیله) خراب، ازکارافتاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The DVD player is on the blink again.
- پخش‌کننده‌ی دی‌وی‌دی دوباره از کار افتاده است.
- My computer’s on the blink again.
- کامپیوترم دوباره خراب شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد on the blink

  1. adjective not working continuously
    Synonyms:
    bonkers broken busted defective disabled down fallen apart faulty gone to pieces haywire in disrepair in need of repair in the shop inoperable kaput kerflooey not functioning not working on the fritz on the fritz on the shelf out out of commission out of commission out of kilter out of kilter out of order out of whack out of whack run-down shot spent wrecked

Idioms

  • go on the blink

    (انگلیس) خراب شدن (در مورد ماشین و غیره)، خوب کار نکردن

ارجاع به لغت on the blink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on the blink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on-the-blink

لغات نزدیک on the blink

پیشنهاد بهبود معانی