امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Onboarding

ɑːnˈbɔːrdɪŋ ɒnˈbɔːdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
کسب‌وکار جامعه‌پذیری، اجتماعی‌سازی، همسوسازی (کارمند جدید در سازمان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The onboarding process at my new job was smooth and efficient.
- فرآیند جامعه‌پذیری در شغل جدیدم روان و کارآمد بود.
- Our company has a comprehensive onboarding program for new employees.
- شرکت ما برنامه‌ی جامعه‌پذیری جامعی برای کارمندان جدید دارد.
- The HR department is responsible for overseeing the onboarding of new employees.
- واحد منابع انسانی مسئول نظارت بر جامعه‌پذیری کارمندان جدید است.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت onboarding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onboarding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onboarding

لغات نزدیک onboarding

پیشنهاد بهبود معانی