امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Once In A While

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

idiom
گاهی‌وقت‌ها، هرازگاهی، گهگاه، هرچندوقت یک‌بار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- We see each other every once in a while.
- گاهی‌وقت‌ها یکدیگر را می‌بینیم.
- Once in a while she phoned him.
- هرازگاهی به او زنگ می‌زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد once in a while

  1. adverb occasionally
    Synonyms:
    at intervals at times every now and then every so often from time to time hardly infrequently irregularly now and again once in a blue moon on occasion periodically rarely seldom sometimes sporadically
  1. adjective, adverb every once in a while
    Synonyms:
    every now and then every so often from time to time infrequently irregularly now and again now and then occasionally once and again once in a while periodically sometimes sporadically

ارجاع به لغت once in a while

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «once in a while» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/once-in-a-while

لغات نزدیک once in a while

پیشنهاد بهبود معانی