امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Onward

    ˈɑːnwərd / / ˈɒːn- ˈɒnwəd
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective adverb C1
    به‌سوی جلو، به پیش، بجلو

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - We moved onward into the forest.
    - ما به درون جنگل پیش رفتیم.
    - from the fifth century onward
    - از قرن پنجم به بعد
    - Onward Christian soldiers...!
    - به پیش، ای سربازان مسیحی ...!
    - the onward course of events
    - مسیر رو به پیش رویدادها
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد onward

    1. adverb ahead
      Synonyms: alee, along, beyond, forth, forward, in front, moving, on, on ahead, onwards
    2. adverb ahead, beyond
      Synonyms: alee, along, forth, forward, in front, in front of, moving, on, on ahead
      Antonyms: backward, backwards

    ارجاع به لغت onward

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «onward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onward

    لغات نزدیک onward

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند