امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Opponent

əˈpoʊnənt əˈpəʊnənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    opponents

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
رقیب، هماورد، حریف، آوردجو، مخالف، ضد، معارض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He beat his opponent in five rounds.
- او در پنج راند رقیب خود را شکست داد.
- He is running ahead of his democratic opponent.
- او از حریف دموکرات خود جلو است.
- her political opponents
- مخالفان سیاسی او
- He was a fierce opponent of communists.
- او مخالف سرسخت کمونیست‌ها بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد opponent

  1. noun person with whom one competes
    Synonyms:
    adversary antagonist anti aspirant assailant bandit bidder candidate challenger competitor con contestant counteragent dark horse disputant dissentient enemy entrant foe litigant match opposer opposition oppugnant player rival
    Antonyms:
    ally associate colleague helper

ارجاع به لغت opponent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «opponent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/opponent

لغات نزدیک opponent

پیشنهاد بهبود معانی