امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ornamental

ˌɔːrnəˈment̬l ˌɔːnəˈmentl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more ornamental
  • صفت عالی:

    most ornamental

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
آرایشی، تزئینی، گیاه آرایشی، گیاه تزئینی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The room was full of ornamental objects.
- اتاق پر از اشیای زینتی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ornamental

  1. adjective decorative
    Synonyms:
    accessory adorning attractive beautiful beautifying decking decorating delicate dressy elaborate embellishing enhancing exquisite fancy festooned florid for show furbishing garnishing heightening luxurious ornate setting off showy
    Antonyms:
    plain unembellished

ارجاع به لغت ornamental

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ornamental» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ornamental

لغات نزدیک ornamental

پیشنهاد بهبود معانی