امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ort

American: ˈɔːrt British: ˈɔːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

تکه، باقیمانده غذا، پس‌مانده غذا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ort

  1. noun Residual matter.
    Synonyms:
    Often used in plural: butt end fragment scrap shard stub
  1. noun A tiny amount
    Synonyms:
    bit crumb dab dash dot dram drop fragment grain iota jot minim mite modicum molecule ounce particle scrap scruple shred smidgen speck tittle trifle whit spot

ارجاع به لغت ort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ort

لغات نزدیک ort

پیشنهاد بهبود معانی