امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Os

ɑːs ˌəʊ ˈes
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ossa

معنی‌ها

noun
دهان، روزنه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
symbol uncountable
شیمی عنصر شیمیایی (Os) اسمیم، عنصر اسمیم (نماد شیمیایی عنصر Osmium) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد os

  1. noun Rigid connective tissue that makes up the skeleton of vertebrates
    Synonyms:
    osmium bone atomic number 76
  1. noun (computer science) software that controls the execution of computer programs and may provide various services
    Synonyms:
    operating system
  1. noun The left eye
    Synonyms:
    oculus sinister

ارجاع به لغت os

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «os» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/os

لغات نزدیک os

پیشنهاد بهبود معانی