امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Overboard

ˈoʊvərbɔːrd ˈəʊvəbɔːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adverb C2
به دریا، در دریا، از کشتی به دریا، روی کشتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He fell overboard and drowned.
- او از روی کشتی افتاد و غرق شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overboard

  1. adjective
    Synonyms:
    over the side from on board off the ship out of the boat into the water go to extremes get-carried-away get overenthusiastic go off the deep end

Idioms

  • go overboard

    (عامیانه) زیاده‌روی کردن، بیش‌ازحد اشتیاق نشان دادن

ارجاع به لغت overboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overboard

لغات نزدیک overboard

پیشنهاد بهبود معانی