امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Overlap

ˌoʊvərˈlæp ˌoʊvərˈlæp ˌəʊvəˈlæp ˌəʊvəˈlæp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overlapped
  • شکل سوم:

    overlapped
  • سوم‌شخص مفرد:

    overlaps
  • وجه وصفی حال:

    overlapping
  • شکل جمع:

    overlaps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb C2
هم‌پوشانی، روی‌هم افت، روی هم افتادن، اشتراک داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun verb - intransitive adverb
روی‌هم افتادن (دولبه چیزی)، اصطکاک داشتن
- The tiles on the roof overlap one another.
- سفال‌های بام روی هم قرار می‌گیرند.
- The edges of the two carpets overlap.
- لبه‌های دو قالی روی هم می‌افتند.
- Sa'di and Rumi's lifetimes overlapped.
- بخشی از دوران عمر سعدی با دوران عمر رومی هم‌زمان بود.
- Overlapping responsibilities cause conflict.
- تداخل مسئولیت‌ها، تعارض به وجود می‌آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overlap

  1. verb lie over something else
    Synonyms:
    extend along flap fold over go beyond imbricate lap over overhang overlay overlie overrun project protrude ride run over shingle
    Antonyms:
    divide separate

ارجاع به لغت overlap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overlap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overlap

لغات نزدیک overlap

پیشنهاد بهبود معانی