با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Oyster

ˈɔɪstər ˈɔɪstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    oysters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی غذا و آشپزی صدف (خوراکی)
- We enjoyed a plate of freshly shucked oysters.
- از یک بشقاب صدف تازه‌خردشده لذت بردیم.
- My sister found a beautiful pearl inside her oyster.
- خواهرم درون صدفش مروارید زیبایی پیدا کرد.
noun countable
جانورشناسی غذا و آشپزی گودی پشت (ماکیان)
- The butcher skillfully removed the oysters from both sides of the fowl's back.
- قصاب با مهارت گودی‌های پشت را از دو طرف پشت پرنده جدا کرد.
- The cook separated the succulent oysters.
- آشپز گودی‌های پشت آبدار را جدا کرد.
noun
سرچشمه‌ی سودآور، منبع فایده
- In the ruthless world of business, she learned to be an oyster.
- در دنیای بی‌رحم تجارت، یاد گرفت که سرچشمه‌ی سودآور باشد.
- The world is my oyster.
- دنیا به کام من است.
noun countable informal
کم‌حرف (بیش‌ازحد) (شخص)
- The oyster in our group hardly speaks a word.
- اون کم‌حرف گروه ما به‌سختی یه کلمه صحبت می‌کنه.
- She was known as the oyster.
- او به کم‌حرف بودن معروف بود.
noun uncountable
رنگ صدفی
- She wore a stunning dress in oyster.
- لباس صدفی خیره‌کننده‌ای به تن داشت.
- The artist mixed various shades of blue and white to achieve the perfect oyster color
- این هنرمند سایه‌های مختلف آبی و سفید را با هم ترکیب کرد تا به رنگ صدفی عالی‌ای دست یابد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oyster

  1. noun Edible body of any of numerous oysters
    Synonyms: bivalve, mollusk, shellfish, huitre, sea food

ارجاع به لغت oyster

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oyster» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oyster

لغات نزدیک oyster

پیشنهاد بهبود معانی