با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pacesetter

ˈpeɪsˌsetər ˈpeɪs-setə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پیشتاز، پیشگام
- a company that has been a pacesetter in its field
- شرکتی که در حوزه‌ی کاری‌اش پیشتاز است
- the pacesetter for the airline industry
- پیشگام در صنعت هواپیماسازی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pacesetter

  1. noun pacemaker
    Synonyms: bellwether, forerunner, leader, pacer, pioneer

ارجاع به لغت pacesetter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pacesetter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pacesetter

لغات نزدیک pacesetter

پیشنهاد بهبود معانی