امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Painstaking

ˈpeɪnzˌteɪkɪŋ ˈpeɪnzˌteɪkɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(مستلزم دقت و زحمت و رنج زیاد) دقیق، جهد‌آمیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a most painstaking worker
- یک کارگر بسیار دقیق و کوشا
- a painstaking work
- کار مستلزم جد و جهد
- a painstaking investigation
- بازرسی دقیق
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد painstaking

  1. adjective meticulous, thorough
    Synonyms:
    assiduous by the book by the numbers careful conscientious conscionable diligent earnest exact exacting finicky fussbudget fussy hard-working heedful industrious particular persevering persnickety picky punctilious punctual scrupulous sedulous stickler strenuous thoroughgoing
    Antonyms:
    careless easy half-baked half-done thoughtless unmindful unthorough

ارجاع به لغت painstaking

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «painstaking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/painstaking

لغات نزدیک painstaking

پیشنهاد بهبود معانی