با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pall

pɒːl pɔːl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، تابوت محتوی مرده،حائل، پرده، با پرده یا روپوش پوشاندن، بیزارشدن، بی‌ذوق شدن، ضعیف شدن، ضعیف کردن
- After a while, sweet oily food palled him.
- پس از مدتی خوراکهای چرب و شیرین او را زده کرد.
- The sad news cast a pall over the marriage ceremony.
- آن خبر ناگوار مراسم ازدواج را تیره و تار کرد.
- under the pall of night
- در سیاهی شب
- under the pall of secrecy
- زیر سیه‌پرده‌ی اختفا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pall

  1. noun cloud, gloom
    Synonyms: cloak, cloth, covering, damp, damper, dismay, mantle, melancholy, shadow, shroud, veil
    Antonyms: brightness, excitement, happiness
  2. verb bore, tire
    Synonyms: become dull, become tedious, cloy, disgust, fill, glut, gorge, jade, sate, satiate, sicken, surfeit, weary
    Antonyms: brighten, excite, make happy

ارجاع به لغت pall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pall

لغات نزدیک pall

پیشنهاد بهبود معانی