با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Palpitate

ˈpælpɪteɪt ˈpælpɪteɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
تپیدن، تپش کردن، تند زدن (نبض)، لرزیدن
- The shot deer's heart was still palpitating.
- قلب آهوی تیر‌خورده هنوز می‌تپید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد palpitate

  1. verb beat at a rapid pace, like a heart
    Synonyms: flutter, pitpat, pitter-patter, pound, pulsate, pulse, quiver, shiver, throb, tremble, vibrate
    Antonyms: be still

ارجاع به لغت palpitate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «palpitate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/palpitate

لغات نزدیک palpitate

پیشنهاد بهبود معانی