با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Payoff

ˈpeɪɑːf ˈpeɪɒf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun
مبلغ یا موعد پرداخت
noun
تسویه، حسابرسی، بازپرداخت
noun
مبلغ بازپرداخت‌شده
noun
جبران، غرامت، عوض، تلافی، تقاص
noun
(عامیانه ) رشوه، باج سبیل
noun
پیامد غیرمترقبه، بازده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد payoff

  1. noun conclusion, climax
    Synonyms: adjustment, clincher, consequence, culmination, day of reckoning, finale, final reckoning, judgment, moment of truth, outcome, pay, payment, punch line, result, retribution, reward, settlement, upshot
    Antonyms: introduction, start

ارجاع به لغت payoff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «payoff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/payoff

لغات نزدیک payoff

پیشنهاد بهبود معانی