امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Payoff

ˈpeɪɑːf ˈpeɪɒf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun
مبلغ یا موعد پرداخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
تسویه، حسابرسی، بازپرداخت
noun
مبلغ بازپرداخت‌شده
noun
جبران، غرامت، عوض، تلافی، تقاص
noun
(عامیانه ) رشوه، باج سبیل
noun
پیامد غیرمترقبه، بازده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد payoff

  1. noun conclusion, climax
    Synonyms:
    adjustment clincher consequence culmination day of reckoning finale final reckoning judgment moment of truth outcome pay payment punch line result retribution reward settlement upshot
    Antonyms:
    introduction start

ارجاع به لغت payoff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «payoff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/payoff

لغات نزدیک payoff

پیشنهاد بهبود معانی