با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pebble

ˈpebl ˈpebl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pebbled
  • شکل سوم:

    pebbled
  • سوم شخص مفرد:

    pebbles
  • وجه وصفی حال:

    pebbling
  • شکل جمع:

    pebbles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سنگ‌ریزه، ریگ
- The beach was covered in colorful pebbles of various shapes and sizes.
- ساحل پوشیده از سنگ‌ریزه‌های رنگارنگ با اشکال و اندازه‌های مختلف بود.
- She kept a collection of unique pebbles.
- مجموعه‌ای از ریگ‌های منحصربه‌فرد را نگهداری می‌کرد.
noun countable
کوارتز شفاف (نوعی عقیق)
- The pebble sparkled in the sunlight.
- کوارتز شفاف زیر نور خورشید برق می‌زد.
- He found a small pebble of agate.
- یک قطعه عقیق کوچک پیدا کرد.
noun
رویه‌ی زبر و دانه‌دانه، سطح نامنظم
- As I ran my fingers over the pebble, its irregular surface reminded me of nature's artistry.
- وقتی که انگشتانم را روی رویه‌ی زبر و دانه‌دانه می‌کشیدم، سطح نامنظم آن من را به یاد هنر طبیعت می‌انداخت.
- Walking barefoot on the pebble felt like a gentle massage for my feet.
- راه رفتن با پای برهنه روی سطح نامنظم مثل ماساژ ملایم برای پاهایم بود.
verb - transitive
ریگ انداختن، ریگ پرت کردن
- Children pebbled the dog.
- بچه‌ها به سگ ریگ می‌انداختد.
- As they walked along the beach, they couldn't resist pebbling the seagulls.
- وقتی که آنان در امتداد ساحل قدم می‌زدند، نتوانستند در مقابل ریگ پرت کردن به سمت کاکایی‌ها مقاومت کنند.
verb - transitive
سنگ‌ریزه‌پوش کردن، ریگ‌پوش کردن، با ریگ پوشاندن (یا چیزهای مشابه آن)
- She pebbled the garden path to create a rustic and natural look.
- او مسیر باغ را سنگ‌ریزه‌پوش کرد تا ظاهری روستایی و طبیعی ایجاد کند.
- We decided to pebble our driveway.
- تصمیم گرفتیم مسیرمان خود را ریگ‌پوش کنیم.
verb - transitive
زبر رویه کردن، دارای نقش ریگی کردن، نقش و نگار ریگی دادن به (چرم و کاغذ و غیره) (با منگنه یا پرس)
- pebble leather
- چرم رو زبر (زبر رویه)
- The shoemaker decided to pebble the suede shoes for added visual appeal.
- کفاش تصمیم گرفت برای جذابیت بصری بیشتر به کفش‌های جیر نقش ریگی بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pebble

  1. noun A solidified form of earth
    Synonyms: stone, gravel, cobblestone, cobble, checkstone, drakestone, pebblestone, gravelstone, slingstone, jackstone

ارجاع به لغت pebble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pebble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pebble

لغات نزدیک pebble

پیشنهاد بهبود معانی