با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pelt

pelt pelt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pelted
  • شکل سوم:

    pelted
  • سوم شخص مفرد:

    pelts
  • وجه وصفی حال:

    pelting
  • شکل جمع:

    pelts

توضیحات

همچنین می‌توان از pelter به‌ جای pelt استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
پرتاب کردن، شتاب کردن، ضربه، شتاب، پوست پشم‌دار، خام سوز، پوست‌خام، پوست کندن، پوستک، پی‌درپی زدن، پی‌در‌پی ضربت خوردن
- The girls pelted us with green apples.
- دخترها سیب‌های سبز به ما پرتاب کردند.
- The students started pelting stones.
- دانشجویان شروع کردند به سنگ‌اندازی.
- The smith pelted away at his hot iron.
- آهنگر مرتباً آهن گرم را می‌کوبید.
- I listened to the rain pelt and rattle on the tin roof.
- به صدای خوردن و تلق‌تلق باران روی شیروانی گوش دادم.
- Reporters pelted him with questions.
- خبرنگاران او را سؤال‌پیچ کردند.
- They pelted him with ridicule.
- او را مورد تمسخر شدید قرار دادند.
- The whole crowd began pelting to the beach.
- همه‌ی جماعت به طرف ساحل شتافتند.
- I gave him a good pelt on the head with my stick.
- با چوب خود ضربه‌ی جانانه‌ای بر سر او زدم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pelt

  1. noun animal fur
    Synonyms: coat, epidermis, fell, hair, hide, jacket, skin, slough, wool
  2. verb beat; throw hard
    Synonyms: assail, batter, belabor, belt, bombard, career, cast, charge, dash, hammer, hurl, knock, lapidate, pepper, pound, pour, pummel, rain, rush, shoot, shower, sling, speed, stone, strike, swat, tear, thrash, wallop

Collocations

ارجاع به لغت pelt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pelt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pelt

لغات نزدیک pelt

پیشنهاد بهبود معانی