امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Perfunctory

pərˈfʌŋktəri pəˈfʌŋktri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
باری به هر جهت، سرسری، بی‌مبالات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a perfunctory smile
- لبخند زورکی
- He read the letters perfunctorily and then closed his eyes.
- او به‌دلیل انجام وظیفه نامه‌ها را خواند و سپس چشمانش را بست.
- a perfunctory teacher
- یک معلم بی‌علاقه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد perfunctory

  1. adjective automatic, unthinking
    Synonyms:
    apathetic careless cool cursory disinterested going through the motions heedless impersonal inattentive indifferent involuntary lackadaisical laid-back mechanical negligent offhand phoning it in routine sketchy slipshod slovenly standard stereotyped stock superficial unaware unconcerned uninterested usual walking through it wooden
    Antonyms:
    careful precise thoughtful

ارجاع به لغت perfunctory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «perfunctory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/perfunctory

لغات نزدیک perfunctory

پیشنهاد بهبود معانی