امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Photographic

ˌfoʊt̬əˈɡræfɪk ˌfəʊtəˈɡræfɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
وابسته به عکاسی، عکسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a photographic description of the trip
- شرح مصور سفر
- photographic realism in literature
- واقع‌نمایی عکس‌مانند در ادبیات
- Good detectives have photographic memories.
- کاراگاهان خوب دارای حافظه‌ی تصویری هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد photographic

  1. adjective exact, retentive in detail
    Synonyms: accurate, cinematic, detailed, faithful, filmic, graphic, lifelike, minute, natural, pictorial, picturesque, precise, realistic, true-to-life, visual, vivid

لغات هم‌خانواده photographic

ارجاع به لغت photographic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «photographic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/photographic

لغات نزدیک photographic

پیشنهاد بهبود معانی