با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Phrase

freɪz freɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    phrased
  • شکل سوم:

    phrased
  • سوم شخص مفرد:

    phrases
  • وجه وصفی حال:

    phrasing
  • شکل جمع:

    phrases

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
دستور زبان زبان‌شناسی عبارت
- A phrase can function as the subject or object of a sentence.
- عبارت می‌تواند فاعل یا مفعول جمله باشد.
- A prepositional phrase provides additional details about location or time.
- عبارت قیدی جزئیات بیشتری در مورد مکان یا زمان ارائه می‌دهد.
noun countable B1
عبارت (گروه کوتاهی از کلمات که اغلب با هم می‌آیند و معنای خاصی دارند)
- Can you explain the meaning of this phrase to me?
- آیا می‌شه معنی این عبارت رو برام توضیح بدی؟
- The phrase "time flies" is commonly used to express how quickly time passes.
- از عبارت «زمان می‌گذرد» معمولاً برای بیان سرعت گذر زمان استفاده می‌شود.
noun countable
موسیقی فراز، عبارت (واحدی دارای متر (موزون) که به‌تنهایی احساس موسیقایی کاملی دارد)
- The pianist played a beautiful phrase.
- نوازنده‌ی پیانو فراز زیبایی را نواخت.
- The singer added her own unique style to the phrase.
- این خواننده سبک منحصر‌به‌فرد خود را به این فراز افزود.
verb - transitive
بیان کردن، به بیان درآوردن (با انتخاب کلمات خاص)
- He was unable to phrase his ideas.
- او قادر نبود اندیشه‌های خود را بیان کند.
- He carefully phrased his question.
- پرسشش را با دقت به بیان درآورد.
noun
شیوه‌ی بیان، سبک بیان
- Her phrase is unique.
- شیوه‌ی بیان او منحصر‌به‌فرد است.
- I admire your phrase.
- سبک بیان شما را تحسین می‌کنم.
noun
مجموعه‌حرکات سلسله‌وار (در رقص)
- The dancers executed the intricate phrase with precision.
- رقصندگان مجموعه‌حرکات سلسله‌وار پیچیده را با دقت اجرا کردند.
- The choreographer taught us a new phrase.
- طراح رقص مجموعه‌حرکات سلسله‌وار جدیدی را به ما یاد داد.
verb - transitive
موسیقی فرازبندی کردن، عبارت‌بندی کردن
- The pianist skillfully phrased the piece.
- پیانیست قطعه را ماهرانه فرازبندی کرد.
- The accomplished guitarist knows how to phrase the chords.
- گیتاریست ماهر می‌داند که آکوردها را چطور عبارت‌بندی کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد phrase

  1. noun group of words; way of speaking
    Synonyms: byword, catchphrase, catchword, diction, expression, idiom, locution, maxim, motto, parlance, phraseology, phrasing, remark, saying, shibboleth, slogan, styling, tag, terminology, utterance, verbalism, verbiage, watchword, wordage, wording
  2. verb express in words carefully
    Synonyms: couch, formulate, frame, present, put, put into words, say, term, utter, voice, word

ارجاع به لغت phrase

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «phrase» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/phrase

لغات نزدیک phrase

پیشنهاد بهبود معانی